خاطرات ما و ني ني هامون

شنگول و منگول آسمانی

سلام پسرای گلم شما آسمانی شدید و مارا تنها گذاشتید .این آخرین نوشته من برای شماست شما را به خدای مهربون می سپارم ،اما مامانی همیشه به یاد شما خواهد بود و همیشه دوستتون خواهد داشت و شما را در گوشه ای از قلبش نگه خواهد داشت . ...
15 اسفند 1391

مامان بي انرژي

سلام پسرهاي گلم شما ها حالتون خوبه ؟ آخه ماماني دو سه روزه حال نداره و دلش درد ميكنه و شبها خوب نميتونه بخوابه . اميدوارم اين بي خوابي ها و درد داشتن من روي شما تاثير بدي نداشته باشه و هر روز بزرگ و بزرگ تر بشيد و سالم سالم بياييد بغل ماماني راستي ديشب اينقدر حوله گرم كردم . روي دلم گذاشتم كه فكر كنم شما گرمتون شد  قربونتون برم الهي چون نميتونم خوب براتون بنويسم به دليل بي خوابي فقط به اين متن زيبا اكتفا ميكنم : پيش از آنكه قلبت را بدزدند، پيش از آنكه دلت را به سرقت برند ، كاري بكن . آن قلم تراش نازك ايمان را بردار ، كه بايد هر شب و هر روز ، كه بايد هر روز و هر شب بروبي و بزدايي و بكاوي .شايد روزي معناي اين حروف را بفهمي ، حر...
7 اسفند 1391

اولین تولد مامانی با شنگول و منگول

سلام پسرای پسرای قند عسلم امروز تولد مامان است و ما دیشب تولدم را با حضور شما جشن گرفتیم و خیلی خوش گذشت   بابایی و مامان زهره و بابا بزرگ در یک اقدام پنهانی تصمیم گرفته بودن مامان را غافلگیر و  سورپرایز کنن و موفق هم شدن خیلی خوش گذشت و ما کلی با هم رقصیدیم و عکس یادگاری هم گرفتیم :     و یک عکس یادگاری خانوادگی دستجمعی هم گرفتیم که شما تا حالا دیگه همه افراد مهربون توی عکس را می شناسید و احتیاجی به معرفی ندارن :     البته جای خاله اندیشه هم در جمع خانواده مون خالی بود . همون طور که می دونید هم من و هم بابایی خانواده های خیلی خوب و مهربونی داریم و شما هم همیشه باید قدر این جمع خانوادگی خوب...
6 اسفند 1391

پسرهاي شكمو

سلام بر پسرهاي گلم ديروز صبح دل تو دلم نبود تا رفتيم سونو گرافي و اين دفعه بابايي هم با ما اومد و روي ماه گل پسر هاي قند عسل را ديد . ماماني خدا را شكر سلامت و شيطون بوديد و هم به من لگد ميزديد و هم به همديگه خلاصه كه كلي ورجه وورجه كردين تو اين يه ذره جايي كه دارين و آقاي دكتر هم همه جاتون را به ما نشون داد حتي اون شومبولتون را و شما حيا نكردين . و آقاي دكتر گفت احتمال اينكه شما همسان و خيلي شبيه هم باشيد هم وجود داره . من كه عاشق گل پسرامم بعد هم با هم رفتيم كلاس بارداري و تو كلاس بهمون گفتن كه چي بخوريم و چي نخوريم كه بهترين حالت براي شما باشه وقتي برگشتيم بابايي برامون غذا گرفته بود و ما هم كه حسابي گشنه بوديم همش را تا ته خورديم و ...
2 اسفند 1391
1